سرزمین کهن خشت

تحقیقات محمد صدرا عسکری از محوطه ی باستانی ازبکی و...

سرزمین کهن خشت

تحقیقات محمد صدرا عسکری از محوطه ی باستانی ازبکی و...

مشخصات بلاگ
سرزمین کهن خشت

محمد صدرا عسگری «مدرسه امام حسین(ع)»

محمد صدرا عسگری گردآورنده وبلاگ «سرزمین کهن خشت » مدرسه : (امام حسین (ع) نظرآباد) مدیرعزیز: آقای بدری 4/دی/ 1396

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «nazarabad» ثبت شده است

روشنگری های آیت الله استادی در ساوجبلاغ

آیت الله رضا استادی مقدّم تهرانی (متولّد 1316ش) مجتهد و مدرس نامدار حوزه علمیه قم، مبارزات سیاسی با حکومت پهلوی را از سال 1342ش آغاز کرد. او که از شاگردان امام خمینی بود، پس از قیام 15 خرداد 1342 به توصیه استادش آیت الله شیخ محمّد شاه آبادی به روستای برغان از توابع شهرستان ساوجبلاغ آمد. او ضمن تبلیغ معارف اسلامی، به روشنگری نسبت به مسایل روز می پرداخت و از مبارزات امام خمینی تجلیل می کرد. آیت الله استادی پس از بازگشت از برغان، به عنوان یکی از روحانیون سرشناس تهران، پای اعلامیه ای را در اعتراض به دستگیری امام خمینی خطاب به حکومت پهلوی امضا کرد

حاج ابراهیم بکایی برغانی (متولّد 1306ش) که از دعوت کنندگان آیت الله استادی به برغان بوده درباره حضور او و شیخ محمّد شاه آبادی در این روستا می گوید: «در سال های پیش از انقلاب، آیت الله شاه آبادی تابستان ها با خانواده اش به برغان می آمد. با ایشان درباره مسایل مذهبی فراوان صحبت می کردیم. پس از نماز، سخنرانی می کرد و از رضاشاه و فرزندش محمّدرضا شاه با کلمات رمزی خرِ بزرگ و خرِ کوچک یاد می کرد. برخی که منظور او را متوجّه می شدند می ترسیدند و از جمع خارج می شدند. در آن سال ها در برغان مردم دو دسته بودند؛ گروهی طرفدار تعزیه خوانی و گروهی دیگر طرفدار تفسیر قرآن و روضه خوانی بودند. به خاطر دارم یک ماه پیش از تبعید امام خمینی از قم، با تعدادی از برغانی ها رفتیم منزل آقای شاه آبادی و با معرفی ایشان آیت الله استادی را به برغان آوردیم. آقای استادی بیشتر قرآن تفسیر می کرد. برخی اهالی انتظار داشتند ایشان همانند مداحان روضه خوانی کند اما آقای استادی می گفت من روضه خوان نیستم. می توانم قرآن تفسیر کنم و یا حدیث بگویم.»

- منبع: حسین عسکری، بیداری دشت کهن: تاریخ انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد، تهران: انتشارات سوره مهر، 1397، ص 223.


آیت الله شیخ محمّد شاه آبادی به روستای برغان از توابع شهرستان ساوجبلاغ می آمد و ضمن تبلیغ معارف اسلامی، به روشنگری نسبت به مسایل روز می پرداخت و از مبارزات امام خمینی تجلیل می کرد.

منبع :وبلاگ پدر گرانقدرم دکتر حسین عسگری

  • محمد صدرا عسگری

بکایی برغانی در تیررس مأمور مخفی ساواک در عراق

در 19 اردیبهشت 1357 عباس فرزاد متین مأمور مخفی ساواک با یک کاروان زیارتی عازم عتبات مقدّس عراق می شود تا اطلاعاتی را درباره امام خمینی و یارانش به دست آورَد. یکی از اعضای این کاروان حاج ابراهیم بکایی برغانی (متولّد 1306ش) بود که در خیابان شهربانی کرج مغازه پیراهن دوزی داشت. در گزارش مفصّل این مأمور ساواک و دو پیوست آن، سه بار نام این مبارز ساوجبلاغی آمده است. در نخستین گزارش درباره او نوشته است: «از معتصّبان مذهبی بسیار [نا]آرام [و] ناراحتی بود و دهها بار با مأمورین عراقی درگیر شد و مرتّب زائران را علیه مأموران عراقی می شورانید و همراهان وی دو نفر زن بودند (به استثنای خانواده خودش) که یکی خواهر آقای [رسول] رحیمی رییس اتاق اصناف تهران و دیگری از بستگان آقای رحیمی بود. یاد شده، بسیار ظریف فعالیّت می کرد و از کربلا تلفنی با نجف اشرف تماس می گرفت و از نجف با بغداد صحبت کرد و مجدداً از بغداد قصد مسافرت به نجف داشت که به علّت مرافعه دو نفر راننده عراقی که بر سر جلب مسافر نزاع کردند موفّق نشد. لیکن مجدداً با نجف تماس تلفنی گرفت و شب در بغداد به دیدن کسی رفت که احتمالاً از روحانیون ایرانی و یا مقامات عراقی بودند. ضمناً رابط [امام] خمینی با زوّار ایرانی، آخوندی بود که در حرم به احتمال بسیار زیاد با آشنایی قبلی و یا جمله رمز [با] زوّار تماس می گرفت.»

این مأمور مخفی ساواک پیرو گزارش اصلی خود، در 30 اردیبهشت 1357 می نویسد: «[امام] روح الله رابطی دارد که آخوند جوان و خنده رویی است و از لحظه ورود زایران ایرانی در اطراف آنان پرسه می زند و قیافه اش به قدری آشنا بود که ابتدا فکر کردم جزو کاروان زوّار است. لیکن کم کم روشن شد که زایران را به نزد [امام] خمینی می برد. یاد شده در اوّلین روز ورود به نجف با بکایی برغانی در حرم حضرت علی علیه السلام تماس گرفت و از آنجا که بکایی مستقیماً به جانب او رفت مشخص است که با نشانی قبلی و یا آشنایی و یا جملات رمز با وی تماس گرفته است. با توجّه به تماس های متعدد تلفنی بکایی در عراق با اشخاص مختلف به نظر می رسد نامبرده مسئولیت های عمده ای را در ایجاد ارتباط با [امام] خمینی و ایجاد اغتشاش در تهران و کرج عهده دار بوده و پیام های متعددی را حمل و ردّ و بدل [می]نماید.» فرزاد متین پس از بازگشت به ایران همچنان به مراقبت خود از اعضای کاروان زیارتی مورد اشاره ادامه می دهد. او در 28 اردیبهشت 1357 با حسین صدیقی از اعضای کاروان، در محل بانک ملّی ایران شعبه پاچنار تهران دیدار می کند و از او - که تبدیل به مخبر ساواک شده - می شنود که اعلامیه و نوارهای امام خمینی را از بکایی برغانی گرفته نه شخص امام خمینی در عراق  .

حاج ابراهیم بکایی برغانی پس از مطالعه گزارش مأمور ساواک پس از 39 سال به نگارنده این کتاب می گوید: «برخی موارد آن همانند تلفن های متعدد من در عراق دروغ است چون آن موقع کمتر کسی تلفن داشت. من امام خمینی را در سال های پیش از پیروزی انقلاب، دوبار ملاقات کردم. نخستین بار وقتی ایشان را دیدم که یک ماه پس از آن از ایران تبعید شدند. آن دیدار را هم آقای [شیخ محمّد] شاه آبادی هماهنگ کرده بود. در همان سفر بود که آیت الله [رضا] استادی را با خود به روستای برغان آوردیم. دوّمین بار هم در سال 1357ش چند ماه مانده به پیروزی انقلاب، در نجف اشرف خدمت امام خمینی رسیدم. یک روحانی سیّد در حرم امام علی علیه السلام بود که ما را به دیدار امام برد. من هم مقداری توت و گردوی برغان و پسته را به عنوان سوغاتی برداشتم تا دست خالی نباشم. صبح آن روز مقدور نشد امام را ببینم. بعدازظهر همان روز رفتیم که تشریف داشتند. من دست امام را بوسیدم. هیچ سوألی نکرد که اسمت چیست و اهل کجایی؟ من سوألاتی را درباره مطالعه آثار دکتر علی شریعتی، حکم شرعی روبروی هم نشستن زنان و مردان تماشاگر تعزیه در برغان و وجوهات شرعی پرسیدم. امام درباره آثار شریعتی گفتند که آن را از من نپرسید اما گفتند اشکال دارد که به هنگام اجرای تعزیه، مردان و زنان روبروی هم بنشینند. وقتی به کاروان برگشتم چند نفری می پرسیدند چه کسی به دیدار آقای خمینی رفته که من از ترس وجود مأموران ساواک، سکوت کردم و چیزی نگفتم. همراهان من در آن سفر زیارتی پنج نفر بودند دو خواهر و مادر رسول رحیمی نوه عمه ام که رییس اتاق اصناف تهران بود و همسرم و مادرِ همسرم.»

- منبع: حسین عسکری، بیداری دشت کهن: تاریخ انقلاب اسلامی در ساوجبلاغ و نظرآباد، تهران: انتشارات سوره مهر، 1397، ص 278.


گفت و گوی حسین عسکری با حاج ابراهیم بکایی برغانی، 18 تیر 1396، شهر کرج

منبع :وبلاگ پدر گرانقدرم دکتر حسین عسگری
  • محمد صدرا عسگری